جمعه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 May 17 - ۸ ذی القعده ۱۴۴۵
۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۶:۵۰

سه غزل وحشی با صدای چاوشی

قطعه «هم خواب» محسن چاوشی ترکیبی هنرمندانه از سه غزل وحشی بافقی است
کد خبر: ۶۹۳۶۶۷

سه غزل وحشی با صدای چاوشی

به گزارش ایران اکونومیست به نقل از  خبرگزای شعر ایران -تارنا: قطعه «هم خواب» با صدای محسن چاوشی که این روزها استقبال زیادی از آن شده  مجموعه ای از ابیات دیوان غزل وحشی بافقی است که چاوشی به زیبایی تمام آن را کلاژ کرده  و کمتر کسی از مخاطبانش متوجه این موضوع شده است.

اما راز این کار در هم وزن بودن این سه غزل است در واقع وزن عروضی آنها  «مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن» میباشد.

با توجه به سیر غزل که مقوله‌ای مجزا و بسیار زیبایی‌است تا قرن نه و ده در ادبیات ما بیشتر مدح داریم و معشوق رنگ و بوی عرفانی دارد، به یکباره می‌بینیم که معشوق زمینی می‌شود و به قولی میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان پیدا می‌شود مثلا در غزل مکتب وقوع، عاشق؛ معشوق را از عرش به فرش می‌آورد، گاهی او را خار می‌شمرد و گاهی هم به راحتی با او گفت‌وگو می‌کند. در این میان وحشی بافقی، با همین سبک نام برجسته‌ای در ادبیات فارسی برجای گذاشت. وی که در دوره شاه تهماسب صفوی به عنوان شاعر فعالیت می‌کرد، در بافق، ایران متولد شده بود و با سبک نوشتاری هندی، مکتب وقوع، واسوخت و عاشقانه شهرت زیادی پیدا کرد.

 

این قطعه ابتدا با غزل شماره ی ۲۹۵ وحشی بافقی شروع میشود و بیت اول این غزل بند اول ترانه چاوشی را تشکیل میدهد:

 

همخواب رقیبانی و من تاب ندارم

 

بی‌تابم و از غصهٔ این خواب ندارم

 

زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود

 

درمانده‌ام و چارهٔ این باب ندارم

 

آزرده ز بخت بد خویشم نه ز احباب

 

دارم گله ازخویش و ز احباب ندارم

 

ساقی می صافی به حریفان دگر ده

 

من درد کشم ذوق می ناب ندارم

 

وحشی صفتم اینهمه اسباب الم هست

 

غیر از چه زند طعنه که اسباب ندارم

 

منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم 

 

ز کمال ناتوانی به لب آمدست جانم

 

در ادامه ترانه محسن چاوشی از غزل ۸۳ وحشی استفاده میکند

 

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست

 

کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست

 

گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد

 

آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست

 

از آتش سودای تو و خار جفایت

 

آن کیست که با داغ نو و ، ریش کهن نیست

 

بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست

 

اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست

 

در حشر چو بینند بدانند که وحشیست

 

آنرا که تنی غرقه به خون هست و کفن نیست

 

 وقت برقع ز رخ کشیدن نیست 

کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیست

 

و در آخر از غزل ۳۳۵ دیوان وحشی بهره میبرد و ترانه را با سه بیت از غزل او تمام میکند:

 

پیش تو بسی از همه کس خوارترم من

 

زان روی که از جمله گرفتارترم من

 

روزی که نماند دگری بر سر کویت

 

دانی که ز اغیار وفادارترم من

 

بر بی کسی من نگر و چارهٔ من کن

 

زان کز همه کس بی کس و بی‌یارترم من

 

بیداد کنی پیشه و چون از تو کنم داد

 

زارم بکشی کز که ستمکارترم من

 

وحشی به طبیب من بیچاره که گوید

 

کامروز ز دیروز بسی زارترم من

نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار